جدول جو
جدول جو

معنی چشم زدگی - جستجوی لغت در جدول جو

چشم زدگی
(چَ / چِ زَ دَ / دِ)
چشم زخم. عین الکمال. اثر چشم بد و شور: و خاصیتش (خاصیت فیروزه) آنکه چشم زدگی بازدارد. (نوروزنامۀ خیام)
لغت نامه دهخدا
چشم زدگی
چشم زخم
تصویری از چشم زدگی
تصویر چشم زدگی
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از چشم زده
تصویر چشم زده
ویژگی کسی که چشم زخم به او رسیده، ویژگی آنکه از چشم بد آسیب دیده، چشم رسیده، چشم خورده، برای مثال شد چشم زده بهار باغش / زد باد تپانچه بر چراغش (نظامی۳ - ۵۱۵)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غم زدگی
تصویر غم زدگی
حالت شخص غم زده، غمگینی، اندوهگینی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چشم تنگی
تصویر چشم تنگی
بخل، حسد، حرص، آزمندی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چشم زدن
تصویر چشم زدن
چشم زخم به کسی رساندن، با چشم شور به کسی نظر کردن و به او آسیب رساندن
بستن و باز کردن پلک ها، اشاره کردن با چشم
ترس و بیم داشتن، بیمناک بودن از کسی یا چیزی برای مثال دوخته بر دیده از این ناکسان / کاهل نظر چشم زنند از خسان (امیرخسرو)
فرهنگ فارسی عمید
(شَ زَ دَ / دِ)
خجلت. شرمندگی. (یادداشت مؤلف). رجوع به شرم زد و شرم زده شود
لغت نامه دهخدا
(کِ زَ دَ / دِ)
کرم خوردگی. شپشه افتادگی. تسویس. (از یادداشت مؤلف). رجوع به کرم زدن و کرم افتادن شود
لغت نامه دهخدا
(سِ تَ زَ دَ /دِ)
ستمدیدگی. رجوع به ستم زده شود
لغت نامه دهخدا
(زَ دَ / دِ)
حالت بیم زده. وحشت زدگی. ترسیدگی
لغت نامه دهخدا
(چَ / چِ کَ دَ / دِ)
سحر و افسون. (ناظم الاطباء). چشم زدگی. رجوع به چشم کردن و چشم کرده شود
لغت نامه دهخدا
(چَ / چِ تَ)
آزمندی. حرص ورزی. بخل و حسد. تنگ نظری. تنگ چشمی. رجوع به چشم تنگ شود
لغت نامه دهخدا
(چَ / چِ مَ / مِ یِزِ دَ / دِ)
چشمۀ زندگانی. آب زندگی. آب حیات. آب خضر. چشمۀ خضر. چشمۀ حیوان. چشمۀ آب حیات. و رجوع به چشمۀ حیوان و چشمۀ زندگانی شود، کنایه است از دهان محبوب
لغت نامه دهخدا
(چَ مَ یِ زِ دَ)
نام کتابی مجعول منسوب به زردشتیان
لغت نامه دهخدا
(چَ مَ زَ)
دهی است از دهستان بیلوار بخش مرکزی شهرستان کرمانشاهان که در 16 هزارگزی شمال خاوری دیزگران و 2 هزارگزی شمال چنگیزه واقع است. کوهستانی و سردسیر است و 155 تن سکنه دارد. آبش از چشمه. محصولش غلات، حبوبات و لبنیات. و شغل اهالی زراعت و بافتن قالیچه، گلیم و جاجیم وراهش مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
تصویری از چشم زده
تصویر چشم زده
کسی که چشم زخم بدو رسیده باشد چشم زد چشم رسیده، مایوس ناامید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چشم زدن
تصویر چشم زدن
با چشم شور بکسی آسیب رسانیدن و بمعنی پلک را باز و بسته کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چشم تنگی
تصویر چشم تنگی
آزمندی، حرص ورزی بخل، حسد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چشم زده
تصویر چشم زده
((~. زَ دِ))
کسی که آسیبی از چشم بد به او رسیده باشد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از چشم زدن
تصویر چشم زدن
((~. زَ دَ))
چشم زخم خوردن، کنایه از بیدار بودن
فرهنگ فارسی معین
بخل، حسادت
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از غم زدگی
تصویر غم زدگی
Joylessness
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از غم زدگی
تصویر غم زدگی
tristesse
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از غم زدگی
تصویر غم زدگی
безрадостность
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از غم زدگی
تصویر غم زدگی
Freudlosigkeit
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از غم زدگی
تصویر غم زدگی
безрадісність
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از غم زدگی
تصویر غم زدگی
brak radości
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از غم زدگی
تصویر غم زدگی
falta de alegria
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از غم زدگی
تصویر غم زدگی
tristeza
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از غم زدگی
تصویر غم زدگی
tristezza
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از غم زدگی
تصویر غم زدگی
vreugdeloosheid
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از غم زدگی
تصویر غم زدگی
उदासी
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از غم زدگی
تصویر غم زدگی
kesedihan
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از غم زدگی
تصویر غم زدگی
기쁨 없음
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از غم زدگی
تصویر غم زدگی
עצבות
دیکشنری فارسی به عبری